سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کمی تامل ...

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: "در کیسه ها چه داری؟" او می گوید: "شن"
مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید: دوچرخه!
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند



[ یکشنبه 91/4/4 ] [ 9:18 صبح ] [ مرجان ] نظر
نخست یازده ساله شد

سال 86 اولین باری بود که اسمش شنیدم برام تازگی داشت واسه همین با شنیدن اسمش اولین کاری که کردم رفتم و یک نسخه از اون تهیه کردم.
هیچ وقت فراموش نمی کنم سال 86بعد از اینکه دوره های خبرنگاری رو گذروندم و به قو.ل معروف نمره 20کلاس شدم یکی از اساتیدم آقای مجتبی محمودی پیشنهاد همکاری با هفته نامه نخست بهم داد اینقد ذوق و شوق داشتم که همون روز رفتم و یک نسخه از نشریه نخست تهیه کردم و روز بعد رفتم دفتر هفته نامه و با سردبیر اون روزهای نخست که مصطفی انتظاری بود صحبت کردم و همون روز یک سوژه برای پیگیری انتخاب کردم یادمه اولین مطلبی که از من توی نخست چاپ شد گزارشی مربوط به بحث خصوصی سازی در اتوبوسرانی بود که کلی هم جنجال به پا کرد و بعد اون رفتم سراغ مصاحبه ها و گزارشات فرهنگی ،اقتصادی و اجتماعی ای ...... یادش بخیر چه روزهایی بود .
از اون سال نخست روزهای پر فراز و نشیبی رو طی کرده و من در تمام این سالها سعی کردم از نخست که به عنوان نقطه آغاز فعالیت من بود فاصله نگیرم و با وجود اینکه چند جای دیگه مشغول همکاری هستم اما فعالیتم با نخست قطع نکنم چون به نظر من نخست خونه خبرنگاراست وباید بچه هایی که از این هفته نامه به پله های ترقی و کمال رسیدن امروز بیشتر از گذشته به اون کمک کنن.
امسال نخست 11 ساله شد و من از این بابت خیلی خوشحالم چون 7 سال از همکاری خبریم با نخست گذروندم و تو این سالها تونستم توی تمام صفحات از فرهنگی اجتماعی،سیاسی،ورزشی،اقتصادی و ... مطلب بنویسم
نخست پله ترقی من و همه خبرنگارا بود و از این بابت خیلی خوشحالم هرچند امروز همکاری جدی با نخست ندارم اما افتخار میکنم که اولین قدم برای رسیدن به حرفه خبرنگاری رو از این هفته نامه برداشتم.
امیدوارم بعد از ما نیز خبرنگارای زیادی با نخست همکاری کنند و هفته نامه نخست رو به یک روزنامه تبدیل کنند.

نخست 11سالگیت مبارک



[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 10:45 عصر ] [ مرجان ] نظر
امروز هم به یادگار می رود ...

قطعا خیلی چیزها از دوران کودکی به جای می‌مانند، اما در زندگی ما دیگر نقشی ندارند و در گنجه یا گوشه زیرزمین و انباری خاک می‌خورند. وسایلی که روزی مایحتاج زندگی بودند، به علت وجود گوشی‌های هوشمند و تحول ارتباطات به موجودات بی‌مصرفی تبدیل شده‌اند که تنها خاطره‌ها را برای ما زنده می‌کنند مانند:
دایر‌ه‌المعارف
تصور گنجانده شدن دنیایی از دانش در چند جین کتاب به نام دایره‌المعارف یا دانشنامه، در دوران کودکی برایمان غیر قابل باور بود. اما اکنون به یُمن وجود گوشی‌های هوشمند و برنامه‌های کاربردی آنها، دانشِ همه‌ی دنیا به راحتی در کف دستان مردم جای می‌گیرد. یک مجموعه کامل از دایره‌المعارف می‌تواند کل قفسه کتاب‌ها را به خود اختصاص دهد. این کتاب‌ها ارزان نیستند و جلد به جلد بر اساس اشتراک فروخته می‌شوند. بسیاری از خانواده‌ها که با حسن نیت شروع به خریداری و ایجاد مجموعه‌ای از دایره‌المعارف می‌کنند، ناگهان پس از خریدن چند جلد از آنها به دلیل هزینه‌های گزاف و قیمت بالای آن پشیمان می‌شوند.
نامه‌های کاغذی
نامه‌های دلتنگی برای خیلی‌ها خاطره‌اند. بسیاری از مردم در دوران قدیم، احتمالا با دوستان خود در شهرها یا کشورهای دور مکاتبه می‌کردند و از دریافت نامه و خبر از حال آنها لذت می‌بردند. تنها شکل فیزیکی نامه‌نوشتن و قلم به دست گرفتن نیست که این روزها فراموش شده است. مفهوم دوستی با شخصی در جای دور با توانایی ارتباط همزمان با میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا به دلیل ظهور گوشی‌های هوشمند تغییر کرده است. این روزها تنها با یک پیامک یا ایمیل می‌توان از حال دورترین دوستان نیز باخبر شد یا حتی به جای سفر به شهرشان با آنها ارتباط تصویری برقرار کرد.
ماشین حساب
ماشین حساب روزگاری یکی از ملزومات کوله‌پشتی‌های مدرسه همه دانش‌آموزان بود. اما برای بیشتر بچه‌های امروز ماشین حساب تنها یک قابلیت پیش پا افتاده است که آن را می توان در هر تلفن همراهی، حتی ساده‌ترین نوع آن پیدا کرد. متاسفانه هنر وارد کردن تعدادی رقم و ایجاد یک کلمه خنده‌دار با سروته کردن صفحه‌نمایش ماشین حساب برای همیشه فراموش شده است. البته در مدارس ایران که همراه داشتن تلفن همراه مجاز نیست، بازی با ماشین حساب و ساختن کلمات در میان دانش‌آموزان هنوز هم رواج دارد.
نوار کاست
کسانی که بعد از دهه 90 میلادی به دنیا آمده‌اند، به احتمال زیاد حتی یک نوار کاست هم ندیده‌اند و نمی‌دانند چه شکلی است یا چطور می‌توان از آن استفاده کرد. در دوران قدیم‌ها برای گوش دادن به موسیقی از نوارهای کاست استفاده می‌کردند. روی هر نوار فقط امکان ضبط 60 تا 90 دقیقه موسیقی وجود داشت. اما مهم‌ترین تصمیمی که قبل از هر سفر باید گرفته می‌شد این بود که کدام کاست را با خودمان ببریم؟ چند تا باید ببریم؟ و بعد از آن هم باید مطمئن شویم که غصه نوار کاست‌هایی که گم کرده یا جا گذاشته‌ایم را نمی‌خوریم.
اطلس و نقشه
این روزها استفاده از نقشه‌های نوکیا یا نرم‌افزار Nokia Drive امری کاملا بدیهی است. آقایان اغلب اکراه دارند که هنگام گم شدن از غریبه‌ها برای راهنمایی کمک بگیرند. اما حالا اوضاع کمی فرق کرده است. تنها چیزی که باید نگران آن باشند، تمام شدن باتری تلفن هوشمندشان است. مهم‌تر از همه اینکه دیگر نیاز نیست نقشه را بعد از استفاده لوله کنند.
دفتر تلفن
توانایی ذخیره صدها شماره تلفن در گوشی‌های هوشمند بسیار فراگیر شده است. این روزها به ندرت مردم شماره مخاطبان را به حافظه می‌سپارند و گاهی شماره خودشان را نیز به یاد نمی‌آورند. اما کمتر کسی می‌داند که حفظ کردن شماره تلفن‌ها به حفظ حافظه در دوران کهولت سن کمک می‌کند.
باجه تلفن همگانی
این هم یک خاطره به یادماندنی دیگر. البته هنوز باجه‌های تلفن همگانی وجود دارند و در سطح شهر خودنمایی می‌کنند، اما دیگر از آن صف طویل همیشگی و انتظار برای رسیدنِ نوبت خبری نیست؛ یا حتی سرگردانی برای پیدا کردن یک سکه ناقابل. با این که تلفن‌های هوشمند بر باجه‌های تلفن همگانی نتوانسته‌اند به طور کامل غلبه کنند و هنوز هم آنها را در خیابان‌ها پیدا می‌شوند، اما خیلی‌ها هستند که با وجود تلفن ثابت در منزل باز هم از تلفن همراه برای تماس‌هایشان استفاده می‌کنند.
کارت پستال
خیلی به قطعیت نمی‌توان گفت؛ اما به احتمال زیاد کاربرد آنها دیگر تغییر پیدا کرده است و مثل قدیم‌ها نیست. قدیم‌ها مردم برای تبریکِ مراسم خاص، تعطیلات و اعیاد برای دوستان و فامیل خود کارت پستال خریده و ارسال می‌کردند. گاهی حتی قبل از اینکه کارت پستال‌ها به دست مخاطب برسد خودشان زودتر او را ملاقات می‌کرده و به او تبریک می‌گفتند. اما اکنون به راحتی می‌توانند تصاویر، آپدیت‌ها و تبریکات خود را در اینترنت با دیگران به اشتراک ‌گذارند یا برای دوستان ایمیل ‌کنند؛ روشی ساده، ارزان و سریع! این روزها مردم برای تبریکات فقط برای خودشان کارت پستال می‌خرند!
دوربین
شکی نیست که هنوز برای دوربین‌های ثابت و تجهیزات پیشرفته و حرفه‌ای آنها جایی در بازار وجود دارد. اما موبایل‌های دوربین‌دار در این زمینه انقلابی به پا کرده‌اند. یک نمونه آن Nokia 808 PureView با حسگر 41 مگاپیکسل!
امروزه همه می‌توانند تصویری را ثبت کنند، در همان لحظه آن را در اینترنت آپلود کنند و در کسری از ثانیه آن را به سراسر جهان نشان دهند. آن قدیم‌ها دوربین‌های پُلارُید تصاویر را فورا ثبت می‌کردند، اما امروز تلفن‌های هوشمند به خوبی از پس این کار بر می‌آیند.
کامپیوتر
شاید رایانه‌ها هم به همین زودی‌ها منقرض ‌شوند. کمی باور کردنش سخت است، اما می‌توان انتظارش را داشت. احتمالا خیلی‌ها حاضر نیستند یک گوشی Lumia 800 را با یک کامپیوتر کومودور 64 عوض کنند، تنها به این دلیل که آن یک کامپیوتر است و این یک تلفن همراه. بی شک از لحاظ قابلیت با هم قابل مقایسه هم نیستند و گوشی‌های هوشمند امروزی بسیار پیشرفته‌تر از کامپیوترهای قدیمی هستند.
اینها تنها تعدادی از ابزارهای مهمی بودند که کم‌کم به خاطره‌ها می‌پیوندند. البته به این فهرست باید رادیو، ساعت مچی، دستگاه‌های پخش‌کننده موسیقی، دستگاه‌های مسیریاب، آلبوم‌های عکس را نیز اضافه کرد.



[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 4:17 عصر ] [ مرجان ] نظر
تقدیم به تمام مادران

کودکی که آماده‌ی تولّد بود، نزد خدا رفت و از خداوند پرسید: "می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما چگونه من بسیار کوچک و بی‌پناهم ، من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟"
خداوند پاسخ داد: "در میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو برگزیده‌ام ، او در انتظار توست و از تو نگهداری و مراقبت خواهد کرد."
امّا کودک هنوز اطمینان نداشت که می‌خواهد برود یا نه : "امّا اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این‌ها برای شادی من کافی هستند."
خداوند لبخند زد: "فرشته‌ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود."
کودک ادامه داد: "من چگونه می‌توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی‌دانم؟..."
خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته‌ی تو ، زیباترین و شیرین‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقّت و صبوری و مراقبت ، به تو می‌آموزد که چگونه صحبت کنی."
کودک با ناراحتی گفت: "وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟"
امّا خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: "فرشته‌ات دست‌هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می‌آموزد که چگونه دعا کنی."
کودک سرش را برگرداند و پرسید: "شنیده‌ام که در زمین انسان‌های بدی هم زندگی می کنند، چه کسى مرا در برابر آنها محافظت مى کند ؟"
خداوند گفت : "فرشته‌ات از تو دفاع و مواظبت خواهد کرد ، حتّی اگر به قیمت جانش تمام شود."
کودک با نگرانی ادامه داد: "امّا من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود."
خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته‌ات همیشه درباره‌ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود."
در آن هنگام بهشت آرام بود، امّا صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: "خدایا! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید."
خداوند شانه‌ی او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته تو مهم نیست . تنها بدان که تو این فرشته را « مـــــادر » صدا خواهى زد."
خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر
میون ترانه هام نوشتم نامت را
نوشتم نامت را با بغض با گریه های دور
نوشتمت ،نوشتمت ترانه خوان شعر هایم
نوشتمت با کلماتم نام زیبایت را
و بر هر شاخه ی گل یاس بازمی نویسم
دوستت دارم
مادر



[ دوشنبه 91/3/22 ] [ 6:43 عصر ] [ مرجان ] نظر
سرآغاز تغییر...

تمام موجودات با تغییر شرایط زندگی شون به تدریج تکامل پیدا می کنند .از هر گونه ، آن دسته ای بجا می ماند که تطبیق مناسبتری با شرایط پیدا می کنند . دایناسورها با وجود تمام عظمتشان چون با شرایط تغییر نکردند منقرض شدند و موشها با وجود تمام کوچکی شان چون تغییر کرده اند هنوز حیات خوبی را نسل به نسل تجربه می کنند . موش ها حتی نسبت به سمومی که انسان ها برای کشتن آنها استفاده می کنند در نسل های مختلف مقاوم می شوند و انسان ها را وادار می کنند ،سم ها و راههای جدیدی برای مقابله با آنها پیدا کنند ..
زندگی بشر هم در طول تاریخ تغییرات زیادی را تجربه کرده است ...روش زندگی مردم در طی سالیان مختلف به تدریج تغییر کرده است...این تغییر در یک قرن سال اخیر شتاب فزاینده ی عجیب گرفته است ، انقدر که دیگر زندگی پدر بزرگ های ما شباهت بسیار کمی به زندگی ما دارد ...و حتی پدر و مادرها دامنه ی تجربیات نوجوانی کاملا متفاوتی با فرزندان خودشان دارند ..
خیلی چیزها تغییر کرده ...بشر غار نشین یک نوع فرهنگ برای حفظ بقا لازم داشت...بشر کشاورز یک نوع فرهنگ ...بشری که در جامعه صنعتی زندگی می کند یک نوع فرهنگ و اکنون ما نسلی که در عصر اطلاعات و ارتباطات زندگی می کنیم برای داشتن یک زندگی خوب و شاد احتیاج به فرهنگی متناسب داریم ...
فرهنگی که متناسب با شرایط زمانی باشد و موجب داشتن یک زندگی باکیفیت در عصری باشد که در آن قرار گرفته ایم ..
اما آیا واقعا ما برای زندگی در این شرایط و این زمان آماده شده ایم ؟ آیا واقعا ما به میزان کافی تغییر کرده ایم ؟
متاسفانه برای پاسخ دادن به این سوال کلیدی حتی لازم نیست که یک پژوهش علمی انجام شود !
کافی است فقط نیم ساعت در خیابان قدم بزنیم ! نشانه های زیادی در خیابان هست که به ما می گوید ما حتی برای زندگی شهری و یک شهروند خوب شدن آموزش کافی ندیده ایم و تغییر کافی نکرده ایم !
راننده هایی که بدون توجه به حقوق دیگران در اولین جایی که می بینید برای سوار کردن مسافر می ایستند ، وانت هایی که در بلندگو فروش اجناس خود را فریاد می زنند ، بوق هایی که بی دلیل و با حوصلگی زده می شود ، آدمهایی که در صف ها به سادگی حقوق هم را پایمال می کنند ، ماشین های مدل بالایی که پارک دوبله و ایجاد ترافیک را مخالف آداب شهر نشینی نمی دانند و...و....
متاسفانه نشانه های نداشتن تغییرات متناسب را در همه جا می توانیم ببینیم ...در خدمات اداری ...در خدماتی که از سازمانها و ارگانهای مختلف دریافت می کنیم ...در نگاه مسولین ...در نگاه مدیران ...در نگاه تصمیم گیران ...در نگاه تصمیم سازان ...و حتی در استادان و سیستم های آموزشی ...
ما نه فقط برای تغییر مناسب و شایسته متناسب با شرایط قدمی برنداشته ایم بلکه حتی در بعضی جاها تلاشهای نا آگاهانه ی برای تغییر نکردن هم می بینیم ! تلاشی که عملا نتیجه ای نخواهد داشت مگر عقب ماندن از داشتن جایگاهی مناسب در عصر خودمان ...
شاید این تغییر نکردن در دنیای بسته ممکن باشد اما در دنیای امروز و با این حجم راههای ارتباطی بین سطوح مختلف مردم در تمام کشورهای دنیا عملا تلاش برای انکار زمان یک اشتباه استراتژیک است .
دیگر نباید انتظار داشت که روش تربیت و رشد بچه ها ،مثل بچه های ده های قبل باشد . دیگر نمی توان انتظار داشت کارکنان سازمانها مثل سالهای پیش باشند . دیگر نمی توان انتظار داشت انتظارات جامعه همچون گذشته باشد . فضای کسب و کار ، فضای خانواده ، فضای جامعه همه و همه تغییر کرده است ...
اگر خودمان را برای این عصر و خصوصیت های آن آماده نکنیم ...به ناگاه با بخش هایی تغییر یافته دچار تضاد می شویم ...و اگر خودمان در انجام روند های درست تغییر سهم نداشته باشیم عملا تغییرات به روشی که دیگران می خواهند اتفاق می افتد ...
چه بخواهیم چه نخواهیم ،اگر خودمان را برای زندگی در این عصر و این شرایط آماده نکنیم و افراد جامعه را برای زندگی شاد و سالم آماده نکنیم ...بخش هایی از جامعه در این هجوم تغییرات اشتباهات جبران ناشدنی می کنند ...
و نتیجه اش می شود بالا رفتن آمار طلاق ، بالا رفتن آمار اعتیاد ، بالا رفتن آمار بیکاری ،بالا رفتن آمار مهاجرت نخبگان ، بالا رفتن جرایم و....
این اتفاقات و آمار هشدار دهنده و نا مبارک از اتفاقات کوچک شروع می شوند ...
از آن جایی که ما به کودکمان یاد نمی دهیم در زندگی شهری حقوق خودش و حقوق دیگران چیست .. و ازآنجایی که نسبت به پایمان شدن حقوق افراد جامعه کم توجهی میکنیم .
از آن جایی که فکر نمی کنیم باید چیزهایی را به جوانانمان یاد دهیم که برای زندگی اش کاربرد واقعی داشته باشد .
ازآن جایی که به پروش جوانانمان فکر نمی کنیم و بیشتر سعی میکنیم آنها را با قالب های ذهنی خودمان هم اندازه کنیم .
ازان جایی که عمل هایمان از حرفهایمان فاصله می گیرد
از آن جایی که با دانش و تکنولوژی روز جلو نمی رویم و درکمان متناسب با شرایط رشد نمی کند .
از آن جایی که مدیران ما فراموش میکنند اختیار و مسولیت را باهم به آنها سپرده اند ...
از آنجایی که سیستم ها و فرایندهای مختلف را در خانه ، مدرسه ، دانشگاه ، اداره ها ، سازمانها ، شهر ها و کشورمان بازنگری و اصلاح نمی کنیم و اجازه می دهیم فرایند های معیوب و مشکل دار عمر و زندگی دیگران را تباه کند .
ازانجایی که مسولیت اجتماعی را آموزش نمی دهیم و جدی نمی گیریم .
ازانجایی که پاسخگویی و پاسخ دادن را آموزش نمی دهیم و جدی نمی گیریم.
و....

اما چرا ؟!؟
این آن چیزی نیست که ما می خواستیم ....چرا ما در عمل با آنچه می خواستیم فاصله ی زیادی گرفته ایم ...!؟
ما جا مانده ایم .... نه از تکنولوژی !! ما از اصولمان جا مانده ایم !!
وقتی پیشوایان ما می گویند :
«الناس علی دین ملوکهم»[1] ....مردم بر دین ملوک خویشند
«الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم»[2] .... مردم به امیرانشان شبیه‌تر هستند .
یعنی که ما در پرورش مدیرانی که بتوانند الگوهای خوبی باشند جا مانده ایم....
برای تغییر راهی جز این نیست ... "من " باید تغییر کند تا بتوانم از فرزندانمان ، کارمندانمان و سایر دایره ی اطرافم انتظار تغییر داشته باشم ...
به امید آنکه تک تک ما در عمل کردن به نیکی ها بر هم سبقت بگیریم و بازار عمل گرم تراز بازار ادعا باشد...و بتوانم الگوهای شایسته ی برای دیگران باشیم ...

 



[ دوشنبه 91/3/22 ] [ 6:40 عصر ] [ مرجان ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه