سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هزینه 6 میلیونی سمعک، وقتی نشنیدن «به صرفهتر» میشود

تسنیم گزارش می‌دهد

هزینه 6 میلیونی سمعک‌، وقتی نشنیدن «به صرفه‌تر» می‌شود‌

 
ناشنوایان

روز جهانی ناشنوایان، بهانه‌ای بود تا به سراغ کودکان ناشنوا و خانواده‌های آنان برویم و به‌دنبال ارتقای فرهنگ ارتباط با ناشنوایان و روبه‌رو شدن جامعه با این افراد باشیم.

  هشتم مهر هر سال برابر 30 سپتامبر، «روز جهانی ناشنوایان» نام گذاری شده است. هدف از این نام گذاری، ارتقای فرهنگ ارتباط با ناشنوایان و رو برو شدن جامعه با این افراد است.

در همین راستا به سراغ یکی از مراکز آموزشی که ویژه کودکان ناشنوا ایجاد شده است، رفتیم تا با مشکلات خانواده‌ها و کودکانشان و امکاناتی که برای این کودکان فراهم شده است بیشتر آشنا شویم.

مرکز آموزشی نغمه، یکی از سه مرکز آموزشی بهزیستی استان خراسان رضوی است که ویژه کودکان زیر 7 سال که از تقویت کننده کاشت حلزون و یا سمعک استفاده می‌کنند، دایر شده در این مرکز به بیش از 50 کودک ناشنوا که از کاشت حلزون و سمعک استفاده می‌کنند آموزش داده می‌شود تا برای ورود به مدارس عادی و زندگی در جامعه از آمادگی لازم برخوردار شوند.

عبداللهی، مسئول فنی مرکز آموزشی نغمه می‌گوید: هدف از ایجاد چنین مراکزی این است که بچه‌های کم‌شنوا با استفاده از بهترین تکنیک‌ها و روش‌های توانبخشی گفتار درمانی و شنوایی کلامی بدون نشانه و لب‌خوانی و تفاوت را به حداقل برسانیم و نتیجه گرفته ایم.

اگر مثلث توانبخشی را به سه ضلع تقسیم کنیم همکاری کودک و شاخص‌های هوش یادگیری و همکاری والدین و مشاوره توانبخشی خوب که همین مراکز هستند را تشکیل می‌دهد این سه ضلع مثلث توانبخشی اگر خوب شکل نگیرد نمی‌توان آن طور که باید به پیشرفت توانبخشی در کودک رسید.

تشخیص کم شنوایی در دو روز اول تولد

وی می‌افزاید: سن شروع برنامه‌ها و تجویز و تشخیص کم شنوایی مهم است، هر چه زودتر سمعک و تقویت‌کننده مناسب و شروع برنامه‌ها سریع‌تر شود پیشرفت بیشتر و زحمت والدین کمتر می‌شود و کودک زودتر به زندگی عادی و اجتماع می‌رسد.

عبداللهی عنوان می‌کند: خوشبختانه امروز با سیستم‌های غربالگری و شنوایی که در تمام بیمارستان‌ها موجود است میزان تشخیص به دو روز اول تولد تغییر کرده است و اگر والدین طبق برنامه پیش روند و مشاوره‌ها و آموزش‌ها ادامه دار باشد در روند پیشرفت کودک بسیار تاثیر گذار است.

حتی کودکانی که ترخیص می‌شوند توصیه می‌کنیم دوره درمان را یکباره قطع نکنند به ویژه آموزش‌های گفتار درمانی را چرا که کودکان ناشنوا با افت شنوایی روبه رو هستند.

بچه‌هایی که شنوایی متوسط دارند، مشاوره ماهانه می‌گیرند و روند آموزش آ‌نها ادامه دار نیست اما کودکانی که افت شنوایی عمیق و شدید دارند باید در مراکز حضور داشته باشند و حتی وارد مدرسه که می‌شوند باید گفتار درمانی را ادامه دهند.

در حوزه ناشنوایی مرحله بهبودی نداریم

مسئول فنی مرکز آموزشی نغمه می‌گوید: تا به حال موردی نداشتیم که به پیشرفت نرسد، اما اگر کودک مشکل داشته باشد و یا والدین پیگیر نباشند کودک به مرحله پیشرفت نمی‌رسد.

در حوزه ناشنوایی مرحله بهبودی نداریم حتی عمل کاشت حلزون هم نمی‌تواند، یک ناشنوا را به آستانه یک فرد عادی برساند اما اگر خانواده‌ها همکاری مستمر در اجرای تمرینات در منزل داشته باشند و پیگیر دیگر آموزش‌های گفتاری و شنوایی کودکانشان باشند می‌توان امید داشت که کودک به پیشرفت برسد. چرا‌که نقش اساسی را والدین دارند به همین دلیل به مراکز آموزشی ناشنوایی خانواده و کودک می‌گوییم.

وی با بیان اینکه در حال حاضر 52‌کودک دختر و پسر در مرکز نغمه آموزش می‌بینند، می‌افزاید: مرکز آموزشی کودکان ناشنوای نغمه با ظرفیت 70 نفر از سال 87 با مجوز بهزیستی آغاز به کار کرده که در کنار دو مرکز دیگر به کودکان و خانواده‌ها مشاوره می‌دهد.

عبداللهی خاطرنشان کرد: متاسفانه پذیرش‌ها همه یارانه‌ای نیست بنابراین مخارج هزینه‌ها بسیار بالاست البته بهزیستی کمک می‌کند اما یارانه شامل حال همه کودکان نمی‌شود، چرا‌که یارانه‌ها بر اثر درصد ناشنوایی و به کودکانی که زیر پوشش بهزیستی هستند تعلق می‌گیرد.

هزینه سمعک بسیار بالاست به‌طور کل سمعک مفید زیر 3‌ میلیون نداریم و این در حالی است که بعضی از بچه‌ها به علت شدت ناشنوایی باید در هر دو گوش از سمعک استفاده کنند.

مسئول فنی مرکز آموزشی نغمه عنوان می‌کند: سمعک پاور و کاشت حلزون برای کودکانی استفاده می‌شود که به سمعک پاسخ ندادند و افت شدید دارند و در حال حاضر نیمی از بچه‌ها کاشت حلزون استفاده می‌کنند که متاسفانه در کاشت حلزون نیز هزینه‌ها بسیار بالاست و خرابی آن در کودکان نیز بسیار فراوان است.

کشیدگی، ضربه و رطوبت هزینه‌ها زیادی به کاشت حلزون وارد می‌کند و اکثر خانواده‌ها که از قشر زیر خط فقر هستند از پس مخارج بر نمی‌آیند. برنامه‌ها و تصمیمات بسیار خوبی در بهزیستی گرفته می‌شود اما ادامه دار نیست و مقطعی است.

وی می‌گوید: خوشبختانه با کودکان زیر دو سال مشکلی نداریم چرا که با این موضوع بزرگ می‌شوند اما پذیرش این موضوع در کودکان زیر دو سال بسیار سخت است از طرفی خانواده‌ها نیز از نظر روانی باید به مرحله پذیرش برسند و این پذیرش با حضور در مرکز و گفت و گو با مادران دیگر و پیشرفت کودکان دیگر حاصل می‌شود.چرا که 99درصد از کودکانی که از آموزش‌های مرکز استفاده می‌کنند وارد مدارس عادی می‌شوند.

مشکلاتی که والدین از آن رنج می‌برند ...

یکی از مادران که کودکی 5 ساله دارد می‌گوید: بیشترین زحمت را باید مادر بکشد و در کنار آن کلاس‌های گفتار درمانی و تربیت شنوایی نیز برود اما تلاش مادر بسیار اهمیت دارد چون  بیشتر با مادر است و باید در منزل نیز تمام آموزش‌ها دائم به کودک یادآوری شود.

مسائل روزمره و کلاسی را باید کار کنیم و یک بچه معمولی حتی اگر با او کار نشود اما با شنیدن بسیاری چیزهارا یاد می‌گیرد در کنار این مراکز کلاس‌های فوق برنامه گفتار درمانی و کردار درمانی و باری درمانی باید برود و این وقت مادر را می‌گیرد.

وی می‌افزاید: کنار آمدن با این مسئله خیلی سخت بود تا به حال بچه‌ای ندیده بودم که سمعک داشته باشد و ناشنوا باشد  واقعا سخت بود یکی دو سال طول کشید با این موضوع کنار بیایم از 40 روزگی برایش سمعک گرفتم و یک سال و نیم که بود و تحت آموزش‌ قرار گرفت، اوایل بچه‌های هم سن و سال خودش و که می‌دید می‌گفت سمعک بقیه کجاست فکر می‌کرد همه بچه‌ها باید سمعک بزنند.

یکی دیگر از مادران می‌گوید: دختر من خیلی گوشه گیر است و زیاد توی جمع بچه‌ها نیست و علاقه‌ای نشان نمی‌دهد در کلاس که همه مثل خودش هستند خوب است اما خارج از مرکز زیاد توی جمع حضور پیدا نمی‌کند و فقط با خودش بازی می‌کند و این موضوع من را خیلی آزار می‌دهد.

هزینه‌ بالای کاشت حلزون و خرابی زودرس آن

مادر دیگر در رابطه با هزینه‌های کاشت و سمعک اظهار می‌کند: کاشت هزینه دستگاه خیلی بالاست به عنوان مثال سیم کویل یک دستگاه خراب شود 400 هزار تومان هزینه دارد از طرفی دستگاه یدک هم به سختی پیدا می‌شود.چرا که وقتی دستگاه خراب می‌شود باید به تهران ارسال شود و سپس به استرالیا و یک ماه زمان برگشت آن طول می‌کشد هزینه خرابی هر دستگاه یک میلیون و 700 هزار تومان است و اگر دستگاه یدک نباشد، کودک با آموزش فاصله می‌گیرد.

وی می‌افزاید: وقتی شارژر دستگاه خراب می‌شود به هیچ عنوان در مشهد نمی‌توان آن را تعمیر کرد و باید حتما به تهران ارسال کنیم. تعمیر شارژر 10 روز زمان می‌برد و کودک در این مدت با مشکلات زیادی روبه رو است.

برای بچه دوم خانواده‌ها حمایت نمی‌شوند

مادری که سه فرزندش ناشنوا هستند می‌گوید: قطعات سمعک و کاشت حلزون هزینه زیادی بر دوش خانواده‌ها می‌گذارد برای بچه اول اگر 6 میلیون تومان هزینه کاشت می‌دهد برای بچه دوم باید 9 میلیون تومان پرداخت کند در صورتی که برای بچه دوم خانواده باید حمایت بیشتری شود.

وی می‌افزاید: هزینه‌های آزمایش ژنتیک هم بسیار بالاست به همین دلیل اکثر مادران به دنبال فرزند دوم نیستند و یا ریسک می‌کنند در صورتی که اگر بچه‌های ناشنوا خواهر و برادر داشته باشند مشکلاتشان کمتر و پیشرفت بیشتری خواهند داشت اگر ازمایش ژنتیک تحت پوشش بهزیستی قرار گیرد خیلی بهتر است چرا که  مادران از نظر روحی اماده روبه رو شدن این مشکل در فرزند دوم را دارند اما هزینه‌ها بسیار سرسام آور است.

از طرفی در حال حاضر یک مرکز گفتار درمانی بیشتر در مشهد نیست که با هزینه آزاد به ازای هر 45 دقیقه آموزش 22 هزار تومان هزینه‌ می‌گیرد. باید از خانواده‌ها حمایت شود، چون اسم بهزیستی روی بچه‌ها است اما هیچ پشتیبانی ندارند و هر بچه در ماه 400 هزار تومان به راحتی هزینه آموزش می‌دهد.

گزارش از مرجان شریعت



[ پنج شنبه 94/7/23 ] [ 10:9 صبح ] [ مرجان ] نظر
روایت «اشک و محکومیت»

تسنیم از بازگشت حجاج خراسانی گزارش می‌دهد؛

روایت «اشک و محکومیت» در فرودگاه شهید هاشمی‌نژاد مشهد‌مقدس‌

 

بازگشت حجاج خراسان رضوی

قرار بود کوچه را به یُمن ورودت چراغانی کنم؛ هنوز پرچم سفیدی که تبریک حاجی شدنت بر آن حک شده است بر سر در خانه نصب نشده است...

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، بیشتر از یک ماه برای در آغوش گرفتنت لحظه شماری کرده‌ام. قرار نبود که این گونه برگردی؛ چگونه رخت عزا را به جای شادی بر تن کنم، مگر می‌شود پس از سال‌ها انتظار؛ حاجی شوی و برنگردی؟ حاجی قرارمان این نبود که با رخت عزا به استقبالت بیایم ...

اشک و اندوه و چشم انتظاری در نگاه‌های تک تک آن‌ها موج می‌زند خانواده‌هایی که برای دیدن روی حجاج‌شان لحظه شماری می‌کنند. انگار همین دیروز بود که برای استقبال از حاجی‌شان برنامه‌ریزی می‌کردند اما پس از خبر شنیدن فاجعه منا تنها امیدشان شنیدن صدای حجاج‌شان و خبر سلامتی او بود.

در تمام این مدت با شنیدن اخبار فاجعه منا دلهره عجیبی وجودشان را فرا می‌گرفت، اسامی که اعلام می‌شد انگار که مسکنی بر غم‌هایشان باشد، آرام می‌شدند اما غم از دست‌دادن حجاج ایرانی به‌اندازه درآور بود که هیچ مسکنی نمی‌توانست، در این روزها مردم ایران را آرام کند.

امروز با گذشت بیش از 40 روز، چشم انتظاری مردم استان خراسان‌رضوی شاهد ورود نخستین کاروان از حجاج در فرودگاه بین المللی هاشمی نژاد مشهد مقدس هستند.

استقبالی که با تمام سال‌های  گذشته فرق دارد اینجا نه خبری از گل و شیرینی است و نه خبری از شادی ...

امروز همه با اشک و اندوهی که از فاجعه منا بر دل دارند، به استقبال حاجیشان آمده‌اند و تا سلامتی حاجی را با چشم خود نبینند و او را در آغوش نگیرند آرام نمی‌شوند.

در سالن حجاج هم با وجود اینکه هرسال شاهد فروش گل و دسته گل بودیم امسال خبری نیست چرا که همه عزادار رخت بستن حجاجی هستند که امروز در میانمان نیستند. حجاجی که با استقبال و عزاداری خیل عظیمی از مردم در سراسر کشور به سوی گلزار شهدا بدرقه شدند و برای همیشه نام و یادشان در دل‌ها ماندگار شد.

ساعت 17 و30 دقیقه نخستین پرواز حجاج خراسان رضوی به زمین می‌نشیند شاخه‌های گل که با ربانی مشکی تزئین شده‌اند انتظار تسلیت به حجاج را می‌کِشند و نگاه عکاسانی که از دریچه دوربینشان در انتظار ثبت سلامتی حجاج و در آغوش گرفتن خانواده‌هایشان پس از گذراندن روزها و ساعت‌ها اشک و اندوه است.

حجاج خانه خدا در بدو ورود به فرودگاه باشاخه‌های گل مورد استقبال مسئولان قرار می‌گیرند در حالی که همه کارت‌هایی با عنوان "حجاج عزادار منا " بر سینه دارند.

نخستین گفت‌و‌گو را با یک حاجیه شروع می‌کنم؛ حاجیه «زهرا خدا دوست» می‌گوید: زمان وقوع حادثه منا در خیمه بودم و حاج آقا رفته بودند برای اعمال، وقتی برگشتند حدود ساعت 10صبح بود که خبر فاجعه منا را آورند منتهی آنها قبل از وقوع حادثه از آنجا عبور کرده بودند. خوشبختانه از کاروان ما برای کسی مشکلی پیش نیامد. خانواده در این مدت مدام با ما در تماس بودند و ما روز بعد از این حادثه برای اعمال حج به رمی و جَمرات رفتیم.

لعنت بر آل سعود

حاج غلامحسین سیدی یکی از حجاج روستای نریمانی مشهد می‌گوید: 10 دقیقه بعد از اینکه ما از مسیر به سمت چادرهایمان در حال حرکت بودیم باخبر شدیم این اتفاق افتاده است؛ غم در چهره‌اش نمایان تر می‌شود، جلوی اشک‌هایش را می‌گیرد و ادامه می‌دهد: ما سنگ زدیم و رفتیم، 10 دقیقه بعد این اتفاق افتاد در این مدت زیاد از عمق فاجعه باخبر نبودیم تا اینکه به هتل برگشتیم و از آنجا اخبار تلویزیون ایران را که پیگیری کردیم از وقوع این مصیبت باخبر شدیم.

سیدی می‌افزاید: آل سعود نمی‌تواند حج را مدیریت کند، لعنت بر آل سعود که سبب شد بسیاری از حجاج به خاطر تشنگی و گرما جان خود را از دست بدهند.

سفر سختی بود

تک و تنهاست؛ صدایش که می‌زنم چشمانش پر از اشک می‌شود بغضی اشک بار تمام چهره‌اش را گرفته است، می‌خواهد بلند گریه کند اما نمی‌تواند چند دقیقه زمان می‌برد تا آرام شود.

حاجیه خانم زهرا عباسی در حالی که چشمانش پر از اشک است می‌گوید: من به همراه دیگر خانم‌ها در چادر بودم قرار بود شب برای اعمال برویم ساعت حدود 9 بود که از بعثه رهبری خبر دادند که حادثه‌ای در منا اتفاق افتاده و 70 نفر از حجاج ایرانی جان خود را از دست دادند، شنیدن این خبر برایمان بسیار دردآور بود.

اشک مجالی برای حرف زدن به او نمی‌دهد و با همان صدای غم آلودش ادامه می‌دهد: فاجعه عظیمی بود؛ درست است که از بستگان من کسی در بین جانباختگان و مصدومان نبود اما فرقی نمی‌کند ما همه سفرمان را با هم آغاز کرده بودیم همه مسلمان بودند و زائر خدا؛ فقط می‌دانم سفر سختی بود. عربستان خیلی بی‌کفایت و بی‌تدبیر است که سبب شد حادثه‌دیدگان این فاجعه با لب تشنه شهید شوند.

فاجعه منا بر روحیه حجاج تاثیر بدی گذاشت

سمانه هاشمی یکی دیگر از حجاج می‌‌گوید: همسرم رفته بود رمی و جمرات و من به همراه دیگر خانم‌ها در چادر بودم از آنجایی که چادر ما کنار چادر بعثه بود، زودتر از دیگر خانم‌ها از وقوع فاجعه باخبر شدیم. بسیار نگران و دلواپس بودیم چون همسرانمان تازه همین راه را رفته بودند اما گویا مسیر دو شاخه می‌شود و حجاج ما از مسیر دیگری عبور می‌کنند.

صحنه‌های دلخراشی بود؛ هنوز صدای گریه و ضجه خانم‌ها در گوشم است هنوز صحنه‌هایی که می‌گفتند کمک کنید جنازه‌‌ها را جمع کنیم هر از گاهی از ذهنم عبور می‌کنند؛ دیدن و شنیدن این صحنه‌ها برای ما خیلی دردآور بود. دو نفر از خانم‌هایی که در چادر همراه ما بودند همسرانشان گم شده بودند و مدام بی‌تابی می‌کردند تا اینکه شب پیدا شدند دیدن این حوادث بر روحیه همه حجاج تاثیر بدی گذاشت، به‌طوری که تا سال‌ها این فاجعه و حوادث پیرامون آن از دیدگانمان حذف نخواهد شد.

حاجیه سیده مرضیه هاشمی نیز می‌افزاید: ما در این مدت با خانواده جانباختگان زندگی کردیم خانواده‌هایی که هر لحظه  چشم انتظار خبر بودند و تماس‌های نگرانی که از مشهد با آنها گرفته می‌شد لحظات سخت و درد آوری بود یکی از خانم‌‎ها با وجود اینکه کاروانش به ایران برگشتند اما هنوز تنها در هتل مانده تا شاید خبری از همسرش به او بدهند و بتواند جنازه همسرش را شناسایی کند.

ایران با محکومیت آل‌سعود اقتدارش را نشان دهد

حاج هادی حاجی زاده نیز می‌گوید: ایران باید اقتدارش را نشان دهد و خون شهیدانش را از عربستان بگیرد. بیشتر جان‌باختگان واقعه منا با جرعه‌ای از آب نجات پیدا می‌کردند، اما عربستان سعودی از آب دادن به آن‌ها سر باز زد حتی جنازه‌ها چند روز روی زمین ماند و باوجود بی‌تدبیری که داشتند به ایرانی‌ها اجازه ندادند، وارد منطقه فاجعه شوند اگر اجازه می‌دادند ایرانی‌ها کمک کنند آمار جان باختگان خیلی کمتر از آمار امروز بود.

حجاج به آغوش خانواده‌هایشان بازگشتند اما غم روزهای حج خاطره‌ای دردآور از شهر خدا برایشان به یادگار گذاشت و این فاجعه بار دیگر بی‌کفایتی مدیریت آل‌سعود بر حج را به جهانیان نشان داد و در تاریخ ماندگار ساخت.

حاج حسین گلشن آبادی می افزاید: در هتل ما 12 نفر جانشان را از دست دادند من روز بعد که رفتم محل را دیدم واقعا متاسف شدم خیابانی به عرض 15 متر که 6میلیون نفر از آن عبور می‌کردند. تنها خواسته ما این است که دولت پیگیر باشد و آن‌ها را به سزای عملشان برساند و برای آینده کاری کنند که حداقل مدیریت بهتری داشته باشند.

گزارش از مرجان شریعت

http://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/07/18/884220/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B4%DA%A9-%D9%88-%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3



[ یکشنبه 94/7/19 ] [ 10:59 صبح ] [ مرجان ] نظر
پای درد و دل خانوادههای حجاج جانباخته در فاجعه منا

پای درد و دل خانواده‌های حجاج جانباخته در فاجعه منا/

همسر جان‌باخته فاجعه مِنا: شوهرم می‌گفت "عمر دست خداست اما این حج بر گردنم می‌ماند"

شناسه خبر: 878478 سرویس: استانها
12 مهر 1394 - 10:58
احمد نظری پور

همسرم بعد از 10 سال اسمش برای حج درآمده بود، گفتم صبر کنید تا سال آینده با هم برویم اما گفت "عمر دست خداست؛ این حج بر گردنم می‌ماند."

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، فاجعه منا نه تنها دل‌های همه مردم ایران، بلکه دل‌های جهان اسلام را سیاه پوش کرد.  این روزها هرکجا که می‌روی، درباره فاجعه مِنا و جانباختگان آن صحبت می‌کنند، حجاجی که حج‌شان واقعا مقبول شد و لباس احرامشان، کفنشان شد.

حاج احمد نظری پور یکی از این حجاج جان‌باخته استان خراسان‌رضوی است که امروز پیکر وی در کنار دیگر جانباختگان این حادثه در مشهد تشییع و در گلزار شهدای بهشت رضا (ع) تدفین می‌شود.

گفت‌وگویی کوتاه با خانواده این جان‌باخته واقعه اسف‌بار مِنا داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

همسر حاج احمد نظری‌پور به تسنیم می‌گوید: 28 اسفند 1384 که روزهای آخر ثبت‌نام بود، همسرم یک دفعه به فکر ثبت نام افتاد و اسم من را برای اردیبهشت سال بعدش نوشت و حج امسال را خود به تنهایی رفت. البته همسرم بعد از 10 سال اسمش برای حج درآمده بود، من گفتم صبر کنید تا سال آینده با هم برویم اما گفت "عمر دست خداست  این حج بر گردنم می‌ماند."

وی می‌گوید: این اتفاق در مکه که افتاد، گفتم خداوند از سال 84 حاج احمد را دعوت کرده است. چند روز قبل از روز عرفه با هم تلفنی صحبت کردیم تا اینکه روز عید قربان برادر همسرم تماس گرفت و گفت تلویزیون را روشن کنید، مثل اینکه در منا اتفاقی افتاده؛ بدجوری منقلب شدم و از همان روز تا شنیدن خبر فوت همسرم حال خوشی نداشتم و مدام اشک می‌ریختم.

همسر جان‌باخته فاجعه خونین مِنا می‌افزاید: روزهای اول نامشان نه در فهرست مفقودان و مجروحان بود و نه در جان باختگان، به همین خاطر خیلی نگران بودیم تا اینکه نام حاج احمد در فهرست مفقودین قرار گرفت، اما شنبه گذشته از این فهرست خارج شد و من و پسرم خوشحال شدیم گمان می‌کردیم خبر خوبی است چون جزو دو گروه دیگر هم نبودند. تا اینکه حج و زیارت نام حاج احمد را در لیست جان باخته‌های منا اعلام کرد و متوجه شدیم عربستان از پیکرها عکس گرفته و آن را در اختیار کاروان‌ها گذاشته تا حجاج خود را شناسایی کنند و پیکر حاج احمد از روی عکس توسط مدیر کاروان شناسایی شده بود.

مقبولیان عنوان می‌کند: حاج احمد ایمانش خیلی قوی بود، صبر و حوصله عجیبی داشت؛ تمام آرزویم این است که در آن دنیا من را شفاعت کند. از‌ دست‌دادن چنین کسی برای من خیلی سخت است و اگر پسرم که او هم ایمانی قوی دارد، نبود، نمی‌توانستم این مصیبت را تحمل کنم. پسرم محمد برای دلداری من بارها می‌گوید «اگر پدر در رختخواب و در پیری از دنیا می‌رفت، بهتر بود یا اینکه حالا در آن سرزمین مقدس با افتخار از دنیا رفته؟» یک‌وقت‌هایی هم که خیلی منقلب می‌شوم، پسرم می‌گوید: امتحانی که شما پس می‌دهید، از امتحان حضرت ابراهیم که سخت‌تر نیست. صبر کن که خدا خودش حواسش به ماست.

همسر حاج احمد می‌گوید: همسرم برای آسان‌شدن کارهای ما، پیش از سفر حج تمام کارها را خود انجام داد، حتی فهرست میهمانانش را نوشته بود و کارت چاپ کرده و رستوران را برای ولیمه هماهنگ کرده بود.

پیکر حاج احمد نظری پور امروز همزمان با تشییع پیکر جانباختگان فاجعه خونین مِنا روی دستان مردم مشهد مقدس تشییع و در گلزار شهدای بهشت رضا(ع) مشهد آرام می‌گیرد.

"گزارش مرجان شریعت- عکس از نیما نجف زاده



[ یکشنبه 94/7/12 ] [ 11:4 صبح ] [ مرجان ] نظر
روایتی از آخرین نوشته محسن حاجیحسنی «قرآن، من شرمنده توام»

محسن‌حاجی‌حسنی

تسنیم گزارش می‌دهد؛

روایتی از آخرین نوشته محسن حاجی‌حسنی «قرآن، من شرمنده توام»‌‌

حاج محسن حاجی‌حسنی کارگر با تلاوت‌هایی که در ذهن تمام مردم ایران و جهان بر جای گذاشت، یادش را در دل‌های همه زنده نگه داشت.

 

انگار همین دیروز بود که به‌عنوان نفر اول سی‌ و هفتمین دوره مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی نامش در تمام رسانه‌های ملی و بین المللی درخشید، هنوز جامعه قاریان کشور و قرآن دوستان، چشم انتظار درخشش او در دیگر مسابقات بین‌المللی بودند.

اما اخبار حاکی از خبر دیگری بود؛ محسن حاجی‌حسنی‌کارگر قاری بین‌المللی کشورمان که در قالب کاروان قرآنی به حج تمتع سفر کرده بود، در فاجعه منا جان خود را از دست داد.

خبری که غمی بزرگ بر سینه خانواده، جامعه قاریان و مردم ایران به‌ویژه مشهدی‌ها نهاد، محسن حاجی‌حسنی‌کارگر سال 1367 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود و قرائت قرآن را با تشویق پدر و مادر و با کمک دو برادر بزرگترش از 3 سالگی آغاز کرد.

وی در سی‌و هفتمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم موفق به کسب مقام دوم شد و با احتساب این عنوان جواز حضور در مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی را کسب کرد و توانست پس از 9 سال، رتبه نخست پنجاه‌‌ و هفتمین دوره مسابقات بین‌المللی قرآن کریم مالزی را کسب کند.

حاج محسن حاجی‌حسنی کارگر با تلاوت‌هایی که در ذهن تمام مردم ایران و جهان بر جای گذاشت، یادش را در دل‌های همه زنده نگه داشت به ویژه با آخرین تلاوتی که در مکه از خود برجای گذاشت و این روزها در تمام شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیداری و شنیداری نوای خوش و آرامش‌بخش آن، به گوش می‌رسد.

هنوز پیکر مرحوم محسن حاجی حسنی کارگر وارد کشور نشده اما ساعت‌هاست در مکه آرام گرفته است؛ اما در شهر امام رضا(ع) و در یکی از محلات مجاور حرم مطهر رضوی پدر و مادر، برادران و خانواده او در حالی که هنوز از شنیدن این خبر در شوک هستند، چشم انتظارش هستند و برای دیدن جوانشان بی تابی می‌کنند.

حضور در کنار خانواده حاجی‌حسنی کارگر برایم بسیار سخت بود، آن هم در این روزها و ساعت‌ها وارد کوچه می‌شوم؛ یاد روزهایی می‌افتم که تازه از مسابقات مالزی برگشته بود و منزلشان محل رفت و آمد قاریان و مردم بود و امروز این صحنه دوباره تجسم شد با این تفاوت که مادر و پدرش بی‌تابی فرزندشان را می‌کردند و برادرانش آرام و قرار نداشتند؛ مسئولان و جامعه قاریان، اساتید و شاگردانش، خانواده و مردم برای عرض تسلیت به منزل محسن حاجی‌حسنی کارگر آمده بودند و امروز همه به سوگ نشسته بودند.

به محسن الهام شده بود

پدر مرحوم حاج محسن حاجی حسنی کارگر در حالی دیدگانش پر از اشک است، می‌گوید: محسن فرزند کوچک خانواده بود و بسیار خوش‌اخلاق، خوش رفتار و مهربان بود، هیچ وقت ناراحت نمی‌شد و همیشه خنده بر لب داشت. آخرین دفعه‌ای که تماس گرفت می‌گفت می‌خواهم برایتان یک هدیه بخرم.

مادر مرحوم حاجی حسنی کارگر قاری برجسته کشورمان حال خوبی ندارد و بسیار بی‌تابی فرزندش را می‌کند، می‌گوید: انگار به محسنم الهام شده بود، از بچه‌ها حلالیت می‌طلبید و می‌گفت باید امسال حج بروم. همیشه می‌گفتم محسن به کی رفته ما توی فامیل چهره به زیبایی محسن نداشتیم، محسن چهره بسیار نورانی داشت، کلام وحی در وجود او بود چراکه از همان خردسالی علاقه زیادی به قرآن داشت.

وی در حالی که بی‌تاب پسرش است و اشک می‌ریزد، ادامه می‌دهد: از صبح به دلم افتاده بود که اتفاقی افتاده؛ چند روز است که از محسن خبر نداشتم و می‌گفتند محسن بیمارستان است اما محسن تحت هر شرایطی که بود، هیچ وقت من را بی خبر نمی‌گذاشت.

به محسن گفته بودم زودتر بیا؛ طاقت دوریت را ندارم...

 

مادرم می‌خواست برایش آستین بالا بزند

برادر بزرگ حسنی کارگر می‌گوید: محسن مجرد بود و مادرم می‌خواست برایش آستین بالا بزند اما محسن اصرار داشت که موضوع ازدواج را به بعد از سفرش موکول کنند.

مصطفی برادر و استاد محسن حاجی حسنی کارگر می‌گوید: محسن مدام می‌گفت من مکه کار دارم، باید امسال به حج بروم؛ محسن بسیار اخلاق‌مدار و متواضع بود و همیشه می‌گفت من قرآنی تلاوت می‌کنم که خدا را راضی کند. تلاوتِ قرآنی که محسن داشت همیشه با عملش یکی بود و تجلی کلام وحی در اعمال، رفتار و کردارش مشهود بود.

وی می‌افزاید: محسن در همان ساعات اولیه  حادثه رمی جمرات جان باخت و مورد شناسایی قرار گرفت، اما به خانواده دیرتر اطلاع دادند تا فشار روانی کمتری ایجاد شود.

می‌گفت کاری دارم که باید حتما به مکه بروم

سعید بیژنی دیگر استاد مرحوم محسن حاجی‌حسنی کارگر در غم اندوه شهادت شاگردش، می‌گوید: محسن یکی از سرمایه‌های قرآنی جامعه ما محسوب می‌شد، جوانی که می‌توانست در آینده افتخارات زیادی را برای جامعه قرآنی کشورمان به دست آورد.

وی تصریح کرد: محسن بسیار خوش اخلاق و مهربان بود؛ چه در جمع دوستان و خانواده و چه با من که رابطه استاد و شاگردی داشتیم این خصوصیت نمود بیشتری داشت.

آخرین نوشته محسن در وبلاگش؛ قرآن، من شرمنده توام

"قرآن، من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته‌ام که هر وقت در کوچه‌مان آوازت بلند می‌شود، همه از من می‌پرسند چه کسی مرده است؟ چه غفلت بزرگی که می‌پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است...

قرآن، از تو شرمنده‌ام اگر تو را از یک نسخه عملی به افسانه‌ای موزه‌نشین مبدل کرده‌ام. یکی ذوق می‌کند که تو را بر روی برنج نوشته و یکی ذوق می‌کند که تو را بر روی فرش نوشته است. یکی ذوق می‌کند که تو را بر طلا نوشته و یکی ذوق می‌کند که تو را بر کوچک‌ترین قطع ممکن منتشر کرده است..."

"قرآن، از تو شرمنده‌ام؛ حتی آنان که تو را می‌خوانند و تو را می‌شنوند، آن‌چنان به پایت می‌نشینند که خلایق به پای موسیقی هر‌ روزه نشسته‌اند. اگر چند آیه از تو‌را بخوانند، مستمعین فریاد می‌زنند احسنت..! گویی مسابقه نفس است.

قرآن، من شرمنده‌ام اگر به یک فستیوال مبدل شده‌ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول یک معرفت است یا رکوردگیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کردند، حفظ کنی تا این‌چنین تو را اسباب مسابقات هوش ندانند.

خوشابه‌حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو؛ آنان که وقتی تو را می‌خوانند، چنان حظ می‌کنند که گویی قرآن همین حالا بر ایشان نازل شده است.

آنچه ما با قرآن کرده‌ایم، تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده‌ایم."

حلالیت طلبیدن شهید حاج محسن حاجی حسنی کارگر در صفحه اینستاگرامش

"اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام

با سلام ان‌شاءالله شنبه چهاردهم شهریورماه 94 جهت به‌جا آوردن حج تمتع عازم خانه خدا هستم.

از تمام دوستان و آشنایان طلب حلالیت می‌کنم و دعاگوی همگی خواهم بود و امیدوارم خداوند بزودی همه شما عزیزان را بطلبد.

التماس دعا،‌ خدانگهدار"

گزارش از مرجان شریعت

 



[ سه شنبه 94/7/7 ] [ 9:25 صبح ] [ مرجان ] نظر
برابر «بزرگ جانباز انقلاب» تنها با زبان اشک و چشم دل سخن گفتیم

جانباز رهباردار

گزارش تسنیم از تحقق آرزوی 28 ساله جانباز 70 درصد؛

برابر «بزرگ جانباز انقلاب» تنها با زبان اشک و چشم دل سخن گفتیم‌

هاشم رهباردار، جانباز 70 درصد جنگ تحمیلی، هفته گذشته به آرزوی دیرینه خود برای دیدار با مقام معظم رهبری نائل شد.

روبه‌رو شدن با جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس کار بسیار سختی است چراکه می‌دانیم آنها هر قطره از خونشان را برای دفاع از خاک ایران دادند شاید صرف کلمه بزرگی آسان باشد اما به‌راستی بزرگی و از خود گذشتن کار هر انسانی نیست، قطعا تنها کسانی می‌توانند به این مرحله برسند که با چشم دل خدا را ببینند.

در هفته دفاع مقدس میهمان یکی از جانبازان بالای 70 درصد مشهدی بودیم؛ جانبازی که دو دست و چشمانش را روی مین جا گذاشته است.جانبازی که بعد از گذشت 30سال از دفاع مقدس این روزها حال و هوای وصف نشدنی دارد چرا که بعد از 28سال توانسته ‌با رهبر خود دیدار کند هر چند نه دستی برای لمس‌کردن دستان رهبرش دارد و نه چشمی برای دیدن ایشان اما با چشمِ دل به‌خوبی با رهبرش دیدار می‌کند و به رهبرش می‌گوید تا جان در بدن دارم برای دفاع از خاک ایران می‌جنگم...

غلامحسین رهباردار خراسانی متولد 20 تیر 1343 مشهد مقدس است، وی در سال 1362‌از ناحیه دو چشم و دو دست به مرتبه جانبازی رسیده ‌و در حال حاضر مدیر خانه نور خراسان رضوی است که نیازهای جانبازان نابینای استان را رفع می‌کند و از طرفی و با وجود اینکه خود نابینا است، اما چشم بینای آن‌ها در بنیاد شهید و امور ایثارگران است.

به جای پدرم به جبهه اعزام شدم

رهباردار می‌گوید: سال 1355 شمسی در مدرسه راهنمائی محمود حکیمی ثبت نام تحصیل می‌کردم که با شنیدن زمزمه‌هایی از انقلاب اسلامی از برخی دوستان و آشنایان انقلابی و ... با نهضت امام خمینی (ره) آشنا شدم در سال 1356 شمسی به اتفاق دوستانم به نشانه اعتراض به رفتار برخی از معلمان که با رژیم ستم شاهی همنوا بودند موقتاً ترک تحصیل کردم و به تبلیغات انقلابی و شرکت در راهپیمایی‌ پرداختم.

وی می‌افزاید: با پیروزی انقلاب اسلامی در سن چهارده سالگی در کنار پدرم که به حرفه (نجاری) اشتغال داشت مشغول به کار شدم تا این که در سال 1362 شمسی بر اساس برنامه ریزی که اتحادیه صنف درود گران داشت نوبت اعزام پدرم بود اما با اصرار زیاد داوطلبانه به جای پدرم به جبهه اعزام شدم و سال 62 به جبهه جنوب اعزام و به عضویت گروه تخریب جهاد سازندگی نیروهای مردمی که مسئولیت خنثی سازی مین را برعهده داشتند درآمدم.

18 سال بیشتر نداشتم که عازم جبهه شدم البته قبل از اعزام  به جبهه دوره‌های خنثی سازی مین را گذرانده بودم و از آنجا که عشق و علاقه زیادی به جبهه داشتم 27 مرداد 62 از طرف جهاد سازندگی به سوسنگرد، پادگان حمیدیه اعزام شدم.

زمان مجروحیت تنها ائمه معصومین(ع) را صدا می‌زدم

در سوسنگرد که مستقر شدیم روز جمعه بود که بچه‌ها را برای اردو به شهرهای اطراف اهواز بردیم؛ بعد از آن رفتیم سینما رکس آبادان و از آنجا عازم مزار شهدای سینما رکس شدیم و سپس به رودخانه بهمن شیر آبادان رفتیم، نزدیک اذان ظهر بود در نخلستان‌های اهواز نماز را به امامت آیت الله جزایری برپا کردیم و بعد از نماز به اردوگاه هجرت در شهر ابادان که در یک مدرسه بود رفتیم مدرسه‌ای که توسط رژیم بعثی عراق موشک باران شده بود و ناهار را در آنجا بودیم.

ساعت حدود 2 بعدازظهر بود که ماشین را برداشتم تا بچه‌ها را به سمت مسجد جامع خرمشهر ببرم اما در طول مسیر به عرض جاده مین کار گذاشته بودند و از آنجا که دوره‌های خنثی سازی مین را گذرانده بودم مین‌ها را یکی یکی خنثی کردم اما یکی از مین‌ها معروف به تله انفجار بود اما به محض اینکه آمدم مین‌ را بردارم چاشنی آن عمل کرد.

رهباردار در رابطه با لحظه مجروحیتش می‌گوید: وقتی مین را با دو دستم گرفته بودم تا خنثی کنم چاشنی آن عمل کرد، شدت انفجار به اندازه‌ای بود که 7‌متر مرا برد بالا و دور خودش چرخاند و بعد هم پرت شدم نزدیک سیم‌های خاردار، چون تنها رفته بودم کسی متوجه این اتفاق نشد در آن لحظه تنها اسم ائمه معصومین(ع) صدا می‌زدم چشم‌هایم جایی را نمی‌دید و گوش‌هایم نیز چیزی نمی‌شنید.

خودم را روی دست مردم در تابوت احساس کردم                             

مدیر خانه نور خراسان رضوی عنوان می‎‌کند: در آن لحظه بی‌حال شدم و دیگر هیچی نمی‌فهمیدم فقط یک لحظه نسیم خنکی به زیر پیراهنم رسید آن هم در هوای 45 درجه اهواز, ‌بعد از آن مرا به بیمارستان طالقانی اهواز بردند دیگر متوجه چیزی نشدم تا اینکه خودم را روی دست مردم احساس کردم که می‌گفتند "این گل پر پر از کجا آمده از سفر کرب و بلا آمده" من داخل تابوت بودم چون هیچ تنفسی نداشتم همه گمان کرده بودند که من به شهادت رسیدم. با دستانم زدم به تابوت تا مردم متوجه زنده‌بودن من شدند، تصورش بسیار سخت است که آدم زنده باشد اما دیگران فکر کنند که او تمام کرده و من یکبار شهید شدم و زنده شدم.

وی می‌گوید: همیشه خدا رو شکر می‌کنم که به من زندگی دوباره بخشید، زمانی که مجدد معاینه شدم و دیدند که تنفسم برگشته به بیمارستان و سپس به اتاق عمل منتقل شدم، بعدها می‌گفتند دستانم تکه تکه بوده و حتی ساعتم تکه تکه شده بود.

دیدار با رهبر انقلاب بعد از 28 سال انتظار

این جانباز 70 درصد در رابطه با دیداری که هفته گذشته مقام معظم رهبری با جانبازان 70 درصد داشتند، می‌گوید: 25 روز پیش بود که رفتم بنیاد شهید استان و گفتند دیدارتان با مقام معظم رهبری در حال اتفاق است؛ من در گذشته پیشنهاد داده بودم دیداری برای جانبازان نابینا تدارک دیده شود اما گفتند یک کنگره است که 5‌نفر از استان انتخاب شدند و تماس‌ها پشت سر هم ادامه پیدا کرد و گفتند 2 نفر مَحرم با خودتان می‌توانید همراه داشته باشید و من با همسر و دامادم به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم.

روز شنبه 28 شهریور ساعت 10 صبح عازم تهران شدیم، هر چه به تهران نزدیک‌تر می‌شدیم هیجان‌ها بیشتر می‌شد رفتیم هتل انقلاب و یک روز آنجا قرنطینه بودیم تا اینکه روز بعد ساعت 8 صبح عازم دیدار با رهبر در بیت رهبری شدیم.

رهباردار می‌گوید: گردن آویزهایی بود که مشخصات ما نوشته شده بود و شماره صندلی، من در ردیف‌های جلو نشسته بودم ابتدا جانبازان قطع نخاع گردنی، سپس جانبازان ویلچری و 26 نفر جانبازان نابینا و دو دست قطع بودند. مقام معظم رهبری که وارد شدند از همان جلو عیادت کردند تا رسیدند به جانبازان نابینا و دو دست قطع، هر چه به سمت من نزدیک‌تر می‌شدند هیجان من نیز بیشتر می‌شد.

"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور" برای من دیدار با مقام معظم رهبری مثل این یوسف گمگشته بود که بعد از 28 سال پیدایشان کردم. زمانی که در مشهد بودند با ایشان ‌ملاقات داشتم و زمانی که رئیس‌جمهور بودند اما از زمان رهبری ایشان دیداری نداشتم تا اینکه 29 شهریور 94 ساعت 10 صبح فرا رسید.

مقام معظم رهبری با خلوص نیت با همه دیدار کردند و احترام خاصی نسبت به ایثارگران داشتند ما دوست داشتیم نماز را به امامت مقام معظم رهبری اقتدا می‌کردیم. ابتدا که خودم را در کنار مقام معظم رهبری دیدم آقا را در بغل گرفتم و سرم را گذاشتم روی قلب آقا و فقط گریه می‌کردم‌.

این جانباز 70 درصد اظهار داشت: به مقام معظم رهبری گفتم اگر شما امروز حکم جهاد صادر کنید نخستین کسانی که در خط مقدم حضور پیدا می‌کنند ایثارگران و خانواده‌هایشان هستند و مقام معظم رهبری فرمودند دفاع نظامی نیاز نیست دفاع فکری و جهاد فرهنگی باید داشته باشیم تا دشمن نتواند تهاجمات فرهنگی خود را در کشور افزایش دهد.

رهباردار می‌گوید: زمانی که رهبر انقلاب را دیدم خدا می‌داند که بسیار اشک ریختم، هنگامی که بزرگ جانباز انقلاب را دیدم.

وی در رابطه با حقایق تاریخی، معنوی که مقام معظم رهبری در دیدار با جانبازان فرمودند خاطرنشان می‌کند: حضرت آقا فرمودند جانبازان ما اسوه‌های ماندگار انقلاب هستند و هیچ چیز نمی‌تواند این‌ها را از سطح تاریخ محو کند. اجری که جانبازان دارند یک طرف و زحمتی که همسرانشان می‌کشند مضاف بر این اجر است و همسران جانبازان  باید قدر خود را بدانند و خداوند اجر خوبی برای آنها در نظر گرفته است.

رهباردار با اشاره به رسالتی که جانبازان در حوزه دفاع فرهنگی و فکری‌ دارند، اظهار می‌کند: من خدمت حضرت آقا عرض کردم که شما اگر همین الان حکم جهاد بدهید خانواده جانبازان و ایثارگران خط مقدم هستند و مقام معظم رهبری فرمودند باید دفاع روحی و فکری داشته باشید و با تبلیغات تهاجم فرهنگی مبارزه کنید و نگذارید این تبلیغات بر ملت ایران غلبه کند.

در دیداری که با رئیس جمهور داشتیم وی نیز گفت: ملت ایران مدیون زحمات ایثارگران و جانبازان باشید، دیدار 45 دقیقه‌ای خوبی بود و خودمان فکر نمی‌کردیم چنین دیدارهایی برای ما فراهم شود‌.

رهباردار با بیان این که امروز جوانان ما با وجود این هجمه‌های فرهنگی در خطر قرار دارند، می‌افزاید: در زمان جنگ تنها سلاح ما ایمان بود و من نیز به شخصه در لحظه‌ای که مین در دستانم منفجر شد و مجروح شدم تنها ائمه اطهار(ع) را صدا می‌زدم، تا آن‌ها به فریادم برسند و نجاتم بدهند.

گزارش از مرجان شریعت

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/870592





[ یکشنبه 94/7/5 ] [ 11:48 صبح ] [ مرجان ] نظر

:: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه