سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خسته ام...

خدایا خسته و وامانده‏ ام، دیگر رمقى ندارم، صبر و حوصله‏ ام پایان یافته، زندگى در نظرم سخت و ملالت‏بار است؛ می ‏خواهم از همه فرار کنم، مى‏خواهم به کُنج عزلت بگریزم. آه دلم گرفته، در زیر بار فشار خرد شده‏ام.
خدایا به‏سوى تو می ‏آیم و از تو کمک می خواهم، جز تو دادرسى و پناه‏گاهى ندارم، بگذار فقط تو بدانى، فقط تو از ضمیر من آگاه باشى. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم مى‏کنم.
خدایا کمکم کن، ماه‏هاست که کم‏تر به سوى تو آمده‏ام، بیش‏تر اوقاتم صرف دیگران شده.
خدایا عفوم کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیها، از همه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شده‏ام.
خدایا خوش دارم مدتى در گوشه خلوتى فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقده‏ هاى درونی ‏ام را خالى کنم.
اى غم، اى دوست قدیمى من، سلام بر تو، بیا که دلم به‏ خاطرت می تپد
اى خداى بزرگ، معنى زندگى را نمی ‏فهمم. چیزهایى که براى دیگران لذت‏بخش است، مرا خسته می ‏کند. اصلاً دلم از همه چیز سیر شده است، حتى از خوشى و لذت متنفرم. چیزهایی ‏که دیگران به ‏دنبال آن می ‏دوند، من از آن می ‏گریزم، فقط یک فرشته آسمانى است که همیشه بر قلب و جان من سایه می ‏افکند. هیچ‏گاه مرا خسته نمی کند. فقط یک دوست قدیمى است که از اول عمر با او آشنا شده‏ام و هنوز از مجالست (با) او لذت می‏برم.
فقط یک شربت شیرین، یک نورفروزنده و یک نغمه دلنواز وجود دارد که براى همیشه مفرّح است و آن دوست قدیمى من غم است.


یادداشت های دکتر مصطفی چمران در آمریکا 1 سپتامبر 1961



[ یکشنبه 91/10/3 ] [ 12:50 عصر ] [ مرجان ] نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه