26 مرداد سال 69 یک سال پس از ترک مخاصمه ایران و عراق و پس از پذیرش قطعنامه 598شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران، اسیران دوران مقاومت و ازخودگذشتگی پای در خاک پاک میهن نهادند و آزادگان سرافرازی شدند که امروز پس از گذشت 19 سال، لحظه لحظه زندگی آنان الگوی نسل جوان این کشور است .
روز 26 مرداد سال 1369 ستاد رسیدگی به امور آزادگان به تبادل اسرا پرداخت و با مساعدت و همراهی دیگر دستگاه ها، تبادل حدود چهل هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی انجام داد.
سیم های خاردار، میدان های مین و ارتفاعات صعب العبور در بانه و مریوان، دریاچه نمک، خرمشهر، آبادان، شلمچه، نفت شهر، جزایر مجنون، سه راه جفیر، نهر جاسم، سوسنگرد، دهلاویه، بستان، تنگه چزابه، مهران ، دهلران و هویزه واژه های آشنایی هستند که زمانی بهترین و خالص ترین انسان ها با آنها زندگی می کردند.
آنها که فارغ از دنیا در جبهه های جنوب و غرب، در سنگرها، آرپی چی به دست و بی سیمبر دوش بر روی سیم های خاردار و میدان های مین لغزیدند ، شهادت آرزویشان بود ، جانبازی رامی آموختند و طعم تلخ اسارت را تجربه کردند. با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارهاو شکنجه های جسمی و روحی دشمن پایداری کرده و روابط اجتماعی در اردوگاه را بر پایه اخلاق بنا نهاده و از آزار مزدوران بعثی ، هراسی به دل راه ندادند.
آزادگان در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پیام آوران انقلاب بودندو غریبانه و مظلومانه در میان کینه توزی دشمنان و تلخ کامی دوران اسارت، صدای آزادی و استقلال وطن را سر دادند و در راه استقرار و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران تا پای جان ایستادند. این غیور مردان همان طور که در عرصه میدان جنگ دلیرانه از کیان خود دفاع کردند ، در هنگامه اسارت نیز صبورانه مقاومت ورزیدند. آن چه در اردوگاه های رژیم بعث عراق بر اسیران سرفراز ایران گذشت و صبر و استقامت مظلومانه که مبتنی بر آموزه های اسلامی بود، جلوه عظیمی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در تثبیت ارزش های متعالی دینی و ملی در میان جوانان است و نمادی از درک و شعور ملتی بپا خاسته دربرابر تجاوز واستکبار .همه دوران اسارت و لحظه لحظه آن، سرشار از خاطرات و هر کدام سند افتخار دوران دفاع مقدس است .
به همین بهانه گفتگویی با چند نفر از اسرای مشهدی اردوگاه تکریت 11داشتم که در زیر می خوانید.
4دی ماه 1365تنها 15 سال داشت که در عملیات کربلای 4منطقه شلمچه به اسارت نیروهای بعثی عراق در آمد و 4سال در اردوگاه مفقودین تکریت 11در کنار دیگر همرزمان خود دوران اسارت را سپری کرد.
سید محسن حیدری در جمع دوستان و همرزمانش از نحوه اسارت و خاطرات 4سال در اردوگاه تکریت می گوید:در عملیات کربلای 4بودیم ،شب عملیات به خط دشمن زدیم با بچه های گردان ثارالله لشکر 5وارد معبر شدیم و همانجا از ناحیه کمر زخمی شدم عملیات از قبل لو رفته بود درگیری به حدی بود که آسمان شب مثل روز روشن شده بود.
در هوای سرد زمستان تیر خورده بودم و خون زیادی از بدنم خارج شده بود چاله ای آب سمت راست من بود که شهید پیر علی جوانمرد از بچه های قوچان با موج انفجار درون آن افتاده بود.یکی دیگر از بچه ها زخمی جلوی پای من افتاده بود و مدام از من طلب آب می کرد.تا صبح هر طور بود تحمل کردیم نزدیک روشنایی هوا بود تیمم کردم و همانطور درازکش نمازخواندم و بعد ازآن همانطور به پشت خوابم برد.هنوز هوا روشن نشده بود که عراقی ها 30سانتی زمین را با تیر بار زدند ومن تنها کاری که می توانستم انجام دهم این بود که خودم را محکم به زمین بچسبانم تا اینکه تیر اندازی قطع شد.
به اطراف نگاه کردم،تاخط خودمان 1300مترفاصله بود در حال برانداز کردن بودم که ردیفی از سربازان عراقی را دیدم که در حال پاکسازی منطقه بودندجوانمرد که بر اثار انفجار موجی شده بودهمچنان در همان وضعیت بود و من نارنجک هایی را که داشتم محکم به دندان گرفتم و دمر خوابیدم جرات تکان خوردن نداشتم عراقی ها در فاصله نزدیک ما بودند تا بعدالظهر عراقی ها متوجه زنده بودن من نشدندتا اینکه نزدیک غروب بود که متوجه سربازهای عراقی دور تا دور من حلقه زده اند خواستند من را بلند کنند که داد زدم و همه به عقب پریدند با زبان عربی گفتم کمرم زخمی شده است.من را به پشت خط بردند به اتاقی با ارتفاع سیمانی که مرکز عقیدتی سیاسی حزب بعث بودبعد از آن با جیپ من را به قرارگاه تاکتیکی بردند و نیمه های شب بود که به بصره منتقل شدم و اینجا بود که دوران اسارت در تکریت آغاز شد.
ادامه دارد...