سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رویای نخلستان

در اتاقک کوچک گلی میان نخلستان دراز کشیده ام ،لابه لای اوای سکوت صدایی جز فریاد پرندگان به گوشم نمی رسد،چندل های نصب شده به سقف اتاقک مثل نردهای سلول می مانند!سلول گلی وسط نخلستان سقفش میله دارد میله های چوبی قهوه ای ،باد سردی وزیدن گرفته شدت باد را از لرزیدن برگ نخل ها متوجه میشوم .خورشید میان ابرهاست ،ابرهایی که در بالاترین نقطه اسمان قرار گرفته اند وگاهی سایه ابرها روی زمین می افتد و زمین تیره می شود... خورشید سایه های ابر را می شکافد و زمین دوباره روشن میشود.

در میان اتاقک گلی احساس غریبی دارم چیزی شبیه خلسه ،سکوتی از فرط خستگی ،طعم دهانم تلخ و گس است انگار چند فنجان قهوه خورده ام دوست دارم سیگار بکشم دست راستم را به پاکت سیگار میرسانم  پاکت را تکان میدهم صدایی نمی اید خالیست،صدای گنجشکها بالا گرفته نگاهم را از درب اتاقک به بیرون می سرانم خبری نیست به ساعتم نگاه میکنم عقربه های موازی بر هم عدد سه را نشانه رفته اند دلم گرفته از خاطرات دیروز و تنهایی امروز ...

از وقتی که او رفت زندگی ام دیگر چیز مهمی ندارد که به ان فکر کنم همیشه از فرار رسیدن این لحظه ها هراس داشتم ،وزش باد انقدر شدید شده که حتی حلقه طناب اویزان به یکی از چندل های سقف تکان میخورد مانند پاندول ساعت چپ ،راست ،چپ و...هوا سرد شده تنم می لرزد هوس سیگار دارم و تمام این منظره میان پرده ای خیس کم کم محو می شود .



[ سه شنبه 90/9/29 ] [ 1:5 عصر ] [ مرجان ] نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه