بیش از 2 هزار سالمند تحت پوشش مراکز نگهداری استان خراسان رضوی
یک روز با سالمندان فرزانگان
بچه که بود، با دیدن مادربزرگ که همیشه موقع نشستن یا برخاستن از زمین، آه و ناله می کرد و هنگام راه رفتن، پاهایش را کج می گذاشت یا با کمر خمیده راه می رفت، حرص می خورد و در دلش می گفت: نمی دانم چرا این پیرزن ها، این قدر خودشان را لوس می کنند و درست راه نمی روند.
حالا که خودش در مرز هفتاد سالگی است، وقتی می خواهد از جایش برخیزد و به اتاقش برود، با نگرانی، نگاه های نوه هفت ساله اش را دنبال می کند.
در اطرافمان هر روز آدم های بسیاری را می بینیم که انگار چهره شان را با خط هایی عمیق نقاشی کرده اند.اینان که از زمستان های زندگی، برفی همیشگی بر سر دارند، نمایندگان کهن سال یک نسلند؛ پدر و مادرانی که موهایشان را در جاده پرپیچ و خم زندگی سفید کرده اند آنان یادگارانی هستند که خاطرات زیادی را در کوله بار عمرشان انبار کرده اند و این کوله بار تجربه بقدری سنگین است که کمرشان را خم کرده است.
این ها را گفتم که یادمان نرود چه گوهرهایی را در اطرافمان داریم و قدرشان را نمیدانیم اینها را گفتم که بدانید امروز تنها 9 مهر نیست بلکه امروز روزی است به نام روز جهانی سالمندان ...
اولین خانه سالمندان ایران
آرسن میناسیان در سال 1295 خورشیدی (1916 میلادی) درخانوادهای مسیحی در شهر رشت بدنیا آمد. تحصیلاتش را در مدرسه ارامنه انوشیروان رشت شروع، و در همان مدرسه به پایان رساند. آرسن در دوران تحصیل علاقهای شدید به شیمی پیدا کرد و در همین راستا بعد از اخذ دیپلم به قزوین رفت و در داروخانهای مشغول به کار شد. آرسن عاشق " مارو " دختر داروخانه دار شد، با او ازدواج کرد.
بعد از چند سال دوباره به رشت بازگشت و به ساختن دارو در این شهر مشغول شد. بعد از رفتن موسُیو از قزوین، پدر زنش خدا را شکر کرد که آرسن او را ترک کرد، چون او به بیماران یا مجانی دارو میداد و یامبلغی ناچیز از آنان دریافت میکرد، همین امر داشت کم کم باعث ورشکستگی پدرِ مارو میشد.
تاسیس اولین خانه سالمندان و معلولین ایران در رشت یکی از مشتریهای داروخانه که برای مادر پیرش از آرسن دارو میگرفت، روزی سر درد دل را با او باز میکند، و از سرنوشت مادرش که زمین گیر بود و احتیاج به مراقبت شبانه روزی داشت میگوید و آرسن که تشنه خدمت به مردم بود با شنیدن صحبت های آن مرد به فکر تاسیس خانه سالمندان میشود.
آرسن رئیس هیئت ارامنه رشت، و یکی از اعضائ انجمن شهر نیز بود و میخواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند که او نپذیرفت. با اعتباری که او بدست آورده بود و با کمک مردم خیر رشت از جمله آقایان: دکتر حکیم زاده، آیت الله ضیابری، حاج رضا عظیم زاده، آقای چینی چیان و حاج آقا استقامت در سلیمان داراب رشت و نزدیک مزار سردار بزرگ جنگل، میرزا کوچک خان ،زمینی در اختیار او گذاشتند و اولین کلنگ خانه سالمندان و معلولین ایران زده شد.
اولین سرای سالمندان استان خراسان
اولین سرای سالمندان استان خراسان 20سال پیش توسط حسین شریف نیا در توس 35 و با همین نام تاسیس شد در همین راستا به سرای سالمندان فرزانگان رفتیم و ساعاتی را هر چند کوتاه اما ارزشمند را در کنار سالمندان این مرکز گذراندیم .
در ابتدای ورود با شریف نیا مرد خستگی ناپذیر سرای سالمندان توس و فرزانگان هم صحبت شدیم. او که کارشناس بهداشت و پیری شناسی است می گوید:با توجه به امکانات بالقوه ،رشته تحصیلی و البته انگیزه های شخصی که نسبت به موقعیت بزرگترهای خود داشتم 20سال پیش اولین و 9 سال بعد دومین سرای سالمندان استان خراسان را با عنوان توس و فرزانگان تاسیس کردم .
در حال حاضر 47 سالمند زن و مرد در سرای فرزانگان و 90سالمند در سرای توس زندگی می کنند.
وی می افزاید :افتخار می کنم که موسس اولین مرکز سالمندان استان خراسان بزرگ و مشهد الرضا هستم و تا امروز بسیاری از افراد بلا صاحب و مجهول الهویه را در این مرکز تحت پوشش قرار داده ایم و این برای من افتخاری بزرگ است.
شریف نیا ادامه می دهد:سالمندان به صرف سالمند بودن به این مرکز نمی آیندچرا که باید پذیرفت جای سالمند در کنار خانواده است و افرادی در این مراکز نگهداری می شوند که یا فرد موثر برای نگهداری ندارند و یا خانواده توان نگهداری انها را ندارد.
30سال اینده یک سوم جمعیت کشور سالمند می شوند
موسس سرای سالمندان اظهارمی دارد:باتوجه به رشد روز افزون سالمندان که هم اکنون از متوسط رشد جمعیت کشور به مرتب بیشتر می باشند طی 30سال اینده شاید نزدیک به یک سوم جمعیت کشور را سالمندان تشکیل دهند . ما بیش از 6 میلیون سالمند در کشور داریم که 15 هزار نفر از این افراد در مراکز نگهداری می شوند و در استان خراسان رضوی نیز بیش از 2 هزار سالمند داریم که به صورت روزانه،شبانه روزی و خدمات در منزل تحت پوشش سازمان بهزیستی و مراکز نگهداری هستند.
وی ادامه می دهد:در اینده ما با معضل سالمندی رو به رو خواهیم شد لذا نیاز است ما از امروز به فکر باشیم تا در آینده با این معضل رو به رو نشویم.
سرای سالمندان بازوی اجرایی بهزیستی
شریف نیا خاطر نشان می کند: سرای سالمندان و مراکز خدمات دهی به سالمندان زیر نظر بهزیستی فعالیت می کنند و به نوعی می توان گفت مراکز سالمندان بازوی اجرایی برای سازمان بهزیستی هستند.
وی در پایان می گوید: خوشحالم که هنوز فرهنگ احترام به سالمند و بزرگترها هم جز آموزه های دینی است و هم این فرهنگ از قدیم در کشور ما بوده و نسل به نسل گشته است و این موضوع باعث شده است که خوشبختانه تعداد بیشتری از سالمندان در خانه و در کنار خانواده نگهداری شوند مگر سالمندانی که یا بستگان موثر ندارند و یا خانواده توانی برای نگهداری از آنها ندارد.
ساعاتی کوتاه با جوانان دیروز
سکانس اول
دو پیرمرد در حیات سرای سالمندان روی صندلی نشسته اند و هر کدام به یک طرف خیره شده اند سلام می کنم و احوالشان را می پرسم یکی از آنها به چشمانم خیره می شود و سر تکان می دهد و دیگری بدون توجه به من همچنان به یک طرف خیره شده است پرستار می گوید صدایت را نمی شنود.
سکانس دوم
وارد ساختمان که می شوم مادربزرگ ها توی سالن روی مبل نشسته اند و هرکدامشان در حال خود هستند و گاهی سر هم غر می زنند پرستار فاطمه رضازاده را به من معرفی می کند خانمی خوش رو ،خندان و مهربان جواب سلامم را می دهد کنارش می نشینم و مادربزرگ های دیگر نیز با لبخند و نگاه های مبهمشان از من استقبال می کنند و این اغاز یک گفتگوی خودمانی بود با جوانان دیروز و بزرگان امروز که به قول خودشان افتاب لب بوم هستند.
فاطمه می گوید چند روز پیش رفتیم حرم چشمانش پر اشک شد و درحالی که چشمانش را پاک می کرد می گفت رفتیم کنار پنجره فولاد و از امام رضا خواستم به همه سلامتی بده به فرزندانم و نوه هایم.
او از تولد اولین فرزندش برایم گفت و اینکه چقدر همسرش را دوست داشت همسری که دیگر کنارش نیست اما همیشه به یادش هست.
خانم دیگری به جمع ما ملحق شد او می گوید بچه دار نشده است اما از همسرش چهار فرزند دارد که آنها را عاشقانه دوست دارد و همسرش را که همیشه به دیدنش می آید.میگفت امروز برایم لباس خریده است و مدام پرستار را صدا می زد تا لباس هایی را که همسرش برایش خریده است را بیاورد.
سکانس سوم
خانمی ریز نقش و مهربان مدام به چهره ام خیره می شد نگاه مبهمش مطمئنا حرف های زیادی دارد کنارش می روم دستش را می گیرم با دست دیگرش دستم را لمس می کند احوالش را میپرسم و باز همان نگاه مبهم را با سکوت ادامه می دهد ... خانم ربانی بی تحرک روی مبل نشسته است هم اتاقی هایش می گویند نمی تواند حرف بزند چرا که براثر یک شوک تکلمش را از دست داده است.
سکانس چهارم
وقتی می فهمند قصد رفتن دارم ناراحت می شوند رضازاده می گوید کتاب داستان خیلی دوست دارد و نان جو به او قول دادم دفعه بعد که به دیدنش می روم برایش حتما کتاب بخرم . او عاشق موسیقی سنتی است گاهی وقت ها پسر خواهر هم اتاقی اش می اید و برایش تنبک می زند.
از مادربزرگ هایم اجازه مرخصی می گیرم و در حالی که رویشان را می بوسم فاطمه رضازاده می گوید چقدر دست هایت گرم است نمیدانستم چه بگویم و با یک سکوت و بعد لبخند به او قول دادم دوباره به دیدنش بروم .
سکانس اخر
همه مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها از زندگی در اینجا راضی هستند همه حالشان خوب است سلام رساندند اما ما میدانیم که هیچ جا کانون گرم خانواده نمی شود.
از سرای سالمندان فرزانگان که بیرون امدم به این می اندیشیدم که دفعه بعد که گذرم به اینجا افتاد مادر بزرگ ها و پدربزرگ های امروز را خواهم دید اصلا آنها مرا به یاد خواهند آورد ...
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/156351